تمام هستی من
تمام هستی من سلام،امروز که مینویسم بعد از یکسال درکیری با کارهای بچه داری تازه انگار وقت پیدا کرده ام به کاری جز تو بیندیشم... مسخره است که میگویند عشق را معنا کن...تا تو هستی خودت هویت عشقی شیرینم.من آنچنان دیوانه وار میپرستمت که فقط بند آمدن این نفسهای من است که تو را از من خواهد گرفت،تو را بیمه کرده ام تورا گره زده ام به تک تک زبانه های آتش دامن بی بی رقیه که ضامنت خواهد بود. تو بزرگ شدی و من خمیده و کوچک.تو جوان شدی و من پیر...برای تک تک یکسالی که تو نفس کشدیه ای من پلک هم نزده ام...من چشمانم را گاهی بسته ام که فقط تو را در پس پلکهایم ببینم نه اینکه بخوابم و راحت شوم.جانم،نجان شیرینم،جان مادر که فقط جان برای صدا زدنت لایق است،عاشقی ر...
نویسنده :
معصومه
17:34